خاطرات زنان از حضرت دلبری
🖥 روایت_دیدار
کاور امضاءشده با یک قواره چادر 🤩
🔸 چادر و روسری مشکیاش او را از بقیهی اطرافیان متمایز کرده بود. پرسیدم: «بهترین لحظهی زندگیت وقتی بود که قهرمان شدی؟» با دقت به چشمهایم نگاه کرد، ابروهایش را بالا انداخت و گفت: «نه. قشنگترین اتفاق زندگیم پارسال رقم خورد. همینجا وایستاده بودم و با آقا صحبت میکردم. همهی حرفهای دلم رو بهشون گفتم. هر بار نگاهشون میکردم، با دقت گوش میدادن. حس غروری که بعدش توی دلم نشست، باعث شد پُرشورتر ادامه بدم.»
🔹 نگاهش دور حسینیه چرخید، انگار دنبال رد آن لحظه میان جمعیت میگشت: «من کاور ورزشیم رو داده بودم تا برسونن خدمت آقا، برای امضاء. چند روز بعد، همون کاور امضاءشده، یه قواره چادر مشکی، انگشتر و سجاده برام فرستادن.» از نگاهش میشد فهمید آن دیدار برایش چیزی فراتر از افتخار ورزشی بود. شاید هر قهرمان، یک بار در زندگیاش، مدالی از جنس نگاه میگیرد.
👈🏻راوی: معصومه زارعی، کاپیتان تیم والیبال نشسته زنان